گفتم:خدایا از همه دلگیرم...... گفت :حتی از من؟ گفتم خدایا دلم را ربود................ گفت:پیش از من؟ گفتم خدایا چقدر دوری....................... گفت:تو یا من؟ گفتم :خدایا تنهاترینم……….............…... گفت:پس من؟ گفتم:خدایا کمک خواستم……................ گفت:از غیر از من؟ گفتم:خدایا دوستت دارم..............................گفت:بیشتر از من؟ گفتم:خدایا اینقدر نگو من……............. گفت:من تو هستم و تو من... آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را
و دریایى غرق نمی کند “موسى” را
مادری،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند ، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ، نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست
پس ؛
به “تدبیرش” اعتماد کن ،
به “حکمتش” دل بسپار ،
به او “توکل” کن ؛
و به سمت او “قدمی بردار” ،
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی